GALAXY science fiction



درود!

سلام به تمام دوستداران ادبیات گمانه زن مخصوصا علمی تخیلی امیدوارم حالتون خوب باشه و روبه پیشرفت باشید.    خب به عنوان اولین پست سایت میخوام یک چیزهایی رو درباره دنیای وسیع علمی تخیلی روشن کنم تا بعد برسیم سراغ بقیه مطالب

خب اول از همه بهتره بگم من اینجا میخوام درباره داستان های علمی تخیلی حرف بزنم نه سینمای علمی تخیلی(بعدا درباره اونم پست خواهم گذاشت) خب حالا میرسیم به گزینه هایی که باعث تفاوت علمی تخیلی با سایر ژانر های گمانه زن از جمله فانتزی میشود.:

1-تعریف کردن ژانر:

اگر به دنبال تعریف واحدی از علمی تخیلی هستید الکی وقتتان را تلف نکنید تنها ژانری که با وجود نبود تعریف کلی دچار گسستگی نمیشود همین علمی تخیلی است منظور از گسستگی نابود شدن نیست بلکه منظورم این است که کسی آن را با ژانر دیگری اشتباه نمیگیرد. اگر داستانی از ژانر علمی تخیلی و داستانی از ژانر فانتزی را بخوانید کاملا متوجه تفاوت های آن ها میشوید با اینکه تا کنون تعریف های نزدیک به فانتزی زیادی از علمی تخیلی نگاشته و یا گفته شده است.

2-خوانندگان آن نمیدانند دنبال چه هستند:

یک جا متنی درباره علمی تخیلی میخواندم که پاراگرافی از آن نوشته بسیار منو جذب کرد و فکر کنم این یکی از آن چیزهایی است که تفاوت زیادی بین علمی تخیلی و بقیه ژانر ها به وجود می آورد متن آن نوشته با اندکی تغییر از این قرار بود:

حالا بیاید یک چیز دیگر را در نظر بگیریم فرض کنید شما یک خواننده داستان های کمیک استریپ هستید انتظارتان از داستان چیست؟در آن دنبال چه میگردید؟ خب جواب واضح است نقاشی و نوشته هایی با فونت کمیک! به دنبال ابر قهرمانان و ابر شروران حالا فرض کنید خواننده داستان های عاشقانه هستید در آن به دنبال چه میگردید؟ باز هم جواب معلوم است صحنه های رمانتیک و دیالوگ های احساسی و شاید هم آمیزش! بیاید یک چیز دیگر را امتحان کنیم شما یک خواننده داستان های وسترن هستید انتظارتان از نویسنده چیست؟ اسب کلاه تفنگ و کابوی های غرب وحشی

ولی در رابطه با علمی تخیلی چی؟ مانند من فرض کنید حالا یک خواننده داستان های علمی تخیلی هستید دنبال چه هستید؟ داستان های فضایی؟ تبدیل شوندگان؟ نابودی زمین؟ خیر افراد زیادی هستند که فقط با نوشته های مایکل کرایتون علمی تخیلی را درک میکنند. خیلی ها هم با نوشته های ژول ورن و دور دنیا در هشتاد روز.

میبینید؟ معلوم نیست خوانندگان علمی تخیلی دنبال چه چیزی هستند!

حالا چند نکته برای بهتر شناسوندن داستان های علمی تخیلی به مخاطبان:

1-خواهشا علمی تخیلی رو با فانتزی اشتباه نگیرید

معمولا وقتی به کتاب فروشی ها یا کتابخانه ها میروم و به مسئول آنجا میگویم لطفا چندتا کتاب علمی تخیلی معرفی کنید که تو مغازتون دارید(یا کتابخونتون) او هم سریع میگوید بله بله منتظر باشید و وقتی برمیگردد با کتاب هایی از جمله وارکرفت و هری پاتر و کتاب هایی از این قبیل به استقبالم می آید در کل میخواهم بگویم ژانر فانتزی (متاسفانه)

بدجور صدا کرده و شده محبوب ترین ژانر ادبیات گمانه زن و این به کتابخونه ها و کتاب فروشی ها هم رخنه کرده و کتاب های علمی تخیلی آنجا بین خیل عظیم کتاب های جادویی و فانتزی گم شده اند(مخصوصا در ایران) خواهشا یک بار برای همیشه به مثال زیر توجه کنید:

فرض کنید انسانی با کار گذاشتن تراشه ای در مغزش یا خوردن قرصی به هوش بسیار بالایی دست پیدا کند خب این میشود علمی تخیلی ولی حالا اگر همان انسان با خوردن معجون یا خواندن ورد به هوش بسیار بالایی دست پیدا کند میشود فانتزی! خواهشا تفاوت هارو درک کنید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 galaxy scifi galaxy scifiدرود!

امیدوارم حال تک تک تمام شما عزیزان و طرفداران ژانر علمی تخیلی خوب باشه و همیشه روبه پیشرفت باشید.

خب همونطور که میدونید(البته اگر طرفدار واقعی باشد!!)امروزه دنیای مطبوعات ایرانی از جمله مجلات و رومه ها فقط و فقط با افکارات ی و خبرهایی از این قبیل پر شده. و دیگر خبری از حضور پر رنگ مجلات داستانی علمی تخیلی و فانتزی نیست.

ادامه مطلب


درود!

امروز برای اولین بار اومدم که کتاب بهتون معرفی کنم! *جنگاوران اخترناو* شاید به سبب معروف بودنش خیلی هاتون اسمش رو شنیده باشید شاید هم خونده باشیدش ولی شاید بعضی هامون هم اصلا ندیده باشیمش! پس بیاید یه مرور کلی روش داشته باشم

1-معرفی کتاب.

کتاب جنگاوران اخترناو نوشته رابرت هاینلاین یکی از سه غول برتر ادبیات علمی تخیلی است این کتاب برای اولین بار در شماره های اکتبر و نوامبر مجله *د مگزین اف فنتسی اند ساینس فیکشن* (مجله فانتزی و علمی تخیلی) سال 1959 در حدود 60 تا 70 صفحه چاپ شد که خیلی خلاصه به حساب می اومد

 

جلد مجله*د مگزین اف.*مربوط به جنگاوران اخترناو

(کتاب اصلی اش دویصد و شصت و سه صفحه است البته ترجمه شدش)سپس با محبوبت بالا در بین مردم بالاخره انتشاراتی G.P putnams sons

با انتشار کتاب اصلی موافقت کرد و بالاخره در دسامبر همان سال کتاب اصلی *جنگاوران اخترناو* در ویترین کتاب فروشی ها قرار گرفت 

 

داستان *جنگاوران اخترناو* به صورت کتاب شده

این کتاب با نام جنگاوران اخترناو در سال های 79 و 89 با ترجمه پیمان اسماعیلیان به فارسی برگردانده شده است(انتشارات گل آرآ و قطره)

 

ترجمه جنگاوران اخترناو انتشارات قطره

 

2-داستان کتاب.

خب ببینید داستان کتاب داستانی گسترده است که افزون بر توضیح و توصیف یک جنگ جهانی بین ستاره ای با موجودات عجیب و غریب کهکشان به توصیف روابط احساسی و عاطفی بین شخصیت ها در زمینه های اخلاقی فلسفی داشتن حق رای بزهکاری و اعدام و جنگ هستش و اگر بخوام داستان رو تعریف کنم باید تا دو سه روز پای کامپیوتر باشم پس فقط گوشه ای از داستان شخصیت اصلی رو براتون تعریف میکنم: داستان در رابطه با یه مرد جوونه به اسم جانی ریکو که برای دفاع از خاک سیارش کشورش فیلیپین رو ترک میکنه و به سربازان اخترناو میپیونده و داستان از موقعی اوجش شروع میشه که ریکو به عنوان جنگاور وارد فضا میشه و رسما خدمه ناو میشه و اولین حمله رو شروع میکنن.

3-بازتاب ها و اقتباس ها

رابرت هاینلاین رو خودم به شخصه خیلی دوسش دارم(شاید همینطوری الکی فقط از آثارش خوشم اومده یا شاید به خاطر اینه که از سبک *اپرای فضایی* خوشم میاد! (بعدا در رابطه با اپرای فضایی پست میزارم)) همونطور که میدونید هاینلاین یکی از سه غول برتر علمی تخیلی هستش و مطمئنا اونقدر قلمش قوی هست تا بتونه جوایزی مانند هوگو و نبولا رو به چنگ بیاره! ولی خب نظر مردم هم مهمه دیگه! یعنی یکی از دلایل محبوب بودن جنگاوران اخترناو اینه که خود هاینلاین عضو خدمه کشتی بوده و خب یه فرد نظامی محسوب میشده و تخصصش این بوده! پس وقتی درباره یک همچین چیزی دست به قلم میشه مطمئنا بازتاب مثبتی بین مردم داره! البته هاینلاین بین تمام علمی تخیلی نویسان و علمی تخیلی خوانان محبوب نبود! خب بیشتر رمان های او فضای سیاه جنگ و خون ریزی و حکومت های استبدادی رو به تصویر میکشید و در رمان هاش بر نظریه ی فاشیسم و نظامی گری تاکید میکرد(البته نه با صورت یک منتقد خشمگین بلکه با صورت یک بزهکار که علاقه خاصی به فاشیسم دارد!!) پس هاینلاین همینطور بین منتقدان ادبی هم چندان جلوه خوبی نداشت و به ترویج فاشیسم و نظامی گری محکوم بود. و برخی از رمان هاش ممنوعه اعلام شد!. البته با این همه کتابش هم جایزه هوگو و نبولا رو برد هم اقتباس های فراوانی از روی آن انجام شد.!


درود!

حالتون چطوره؟ امیدوارم هرجا هستید سلامت باشید خب امروز میخوام یک پست بزارم در رابطه با دنیای کمیک ها و دنیای علمی تخیلی خب همونطور که میدونید مجلات علمی تخیلی و کتابچه های مصور کمیک هر دو در یک بازه زمانی از قرن بیستم(و همینطور در بیست و یکم)وجود داشتند و خب میدونید که مجلات علمی تخیلی سر شهرت و نویسنده های خوب خیلی با هم رقابت داشتند مخصوصا استاوندینگ ساینس فیکشن(علمی تخیلی مبهوت کننده) و گلکسی ساینس فیکشن(علمی تخیلی کهکشان یا کهکشانی)

 

                                                      استاوندینگ ساینس فیکشن

استاوندینگ ساینس فیکشن

 

 

 

   

 

             گلکسی ساینس فیکشن

گلکسی ساینس فیکشن

 

 

صد البته که در دنیای کمیک بوک ها هم یک همچین رقابتی وجود داره(من زیاد اطلاعی ندارم که کمپانی های کمیک بوک ها چی ها هستند) ولی مارول و دی سی از معروف تریناشون هستن که با هم رقابت داشته و دارند

 

 

 

کمیک اسپایدر من(مرد عنکبوتی) از مارول

 

 

بتمن(مرد خفاشی) از کمیک های دی سی

 

خب البته دنیا های کمیک و علمی تخیلی با هم نیز رقابتی تنگاتنگ داشتند و هواداران هر کدام طرفداری ژانر مورد علاقشون رو میکنند ولی در اینجا متوجه دو مورد از بدترین کپی برداری های تاریخ میشویم که نویسندگان مارول و دی سی(و یا هرچی)از روی دنیای علمی تخیلی کردند

1-آکوامن(مرد دریا) از روی داستان *ال اسپیرگ دی کمپ* مشهور کپی برداری شده!!

بهتره بدونید که آکوامن که شخصیت کمیکی مشهوری هستش که حتی فیلمش هم ساختن از روی داستانی که دی کمپ مشهور نویسنده دوران طلایی علمی تخیلی(در موردش بعدا پست میزارم)نوشته کپی شده در در دسامبر سال 1938 وقتی مجله استاوندینگ ساینس فیکشن بر روی پیش خوان رومه فروشی ها قرار گرفت جلد آن داستانی زیبا نوشته دی کمپ را روایت میکرد که از این قرار بود: دستیار یک آکواریست(کسی که ماهی و موجودات دریایی نگه میدارد تا به معرض نمایش بگذارد) گازی شیمایی پیدا میکند یا درست میکند که باعث میشود ریه ها و یا آب شش های موجودات دو زیست مانند قورباغه برای همیشه به زیر آب عادت کند چرا این کار را میکند؟ چون آن آکواریست یک تمساح نادر پیدا کرده است که متاسفانه دو زیست است و آکواریست جایی برای نگهداری او ندارد پس باید کاملا او را به آب عادت داد سپس دستیار گاز را میخواهد روی تمساح آزمایش کند ولی متاسفانه خودش آن را استنشاق میکند و دیگر مجبور است زیر آب زندگی کند. جایی خوانده بودم این داستان بیشتر جنبه کمدی دارد و هیچ ربطی به آکوامن و یا بقیه شخصیت های آبی کمیک ندارد!! خب اول از همه بگم که نویسنده یک عشق کمیک بود و دوم بگم که ما نمیگیم نویسنده آکوامن تمام داستانش را از روی داستان دی کمپ کپی کرده بلکه فقط همین که ایده را کپی کرده کافی است حالا چه داستان میخواهد کمدی باشد چه عاشقانه.

داستان میرمن نوشته ال اسپیرگ دی کمپ

میرمن

 

 

2-داستان شماره 148 از کمیک های ایکس من از فیلم علمی تخیلی بیگانه کپی شده است!!! (منبع اسپایدی)

بله!داستان معروف بیگانگان فضایی مغز دراز که فضانوردان نگون بخت را سلاخی میکنند در جایی دیگر کپی شده است!! در داستان شماره 148 کمیک های ایکس من از مارول چیزی به نمایش درمیاید که شباهت عجیبی به هیولای فیلم بیگانه دارد! هیولایی که درست مثل مغز دراز بیگانه از طریق احتراق موشکچه های سفینه کشته میشود حتی صحنه آخر کمیک نیز مانند صحنه آخر فیلم ساخته شده است یعنی آخرین تلاش هیولا برای گرفتن شخصیت اصلی توسط پرتاب کردن دستش به جلو از میان گاز و غبار!!.

شماره 148 از کمیک های ایکس من

 

 

خب پس چرا کمیک ها انقدر موفق تر هستند و امکان ساخت فیلم از روی آنان وجود دارد ولی ژانر علمی تخیلی از دوران عصر طلایی به این ور دچار افول شده است؟.

جواب معلوم است کمیک ها گستره وسیع تری از بازار آن زمان را در دست داشتند چرا؟ کمیک ها مانند قارچ سر بر می آوردند چرا؟چون برای نشر آن ها نیاز به سرمایه فراوانی نبود و نویسنده های آن ها راحت داستان هایشان را به چاپ میرساندند!.

ولی مجله های علمی تخیلی بسیار در انتخاب داستان ظرافت به خرج میدادند و همینطور نشریه هایی که این مجلات را چاپ میکردند باید روی آن سرمایه گذاری میکردند و بسیاری از درخواست های سردبیران برای چاپ مجله رد میشد!. .

و معمولا داستان های علمی تخیلی مخاطبان کمتری را به خود جذب میکردند زیرا کمیک ها پر از زرق و برق بودند و حتی بچه ها نیز به آنها جذب میشدند ولی در داستان های علمی تخیلی از مفاهیم واقع گرایانه و علمی استفاده میشد و برای همه جذاب نبود

 


 galaxy scifiدرود!

امیدوارم حال تک تک تمام شما عزیزان و طرفداران ژانر علمی تخیلی خوب باشه و همیشه روبه پیشرفت باشید.

خب همونطور که میدونید(البته اگر طرفدار واقعی باشد!!)امروزه دنیای مطبوعات ایرانی از جمله مجلات و رومه ها فقط و فقط با افکارات ی و خبرهایی از این قبیل پر شده. و دیگر خبری از حضور پر رنگ مجلات داستانی علمی تخیلی و فانتزی نیست.

ادامه مطلب


درود!

در این مقاله قصد معرفی و توضیح دادن درباره عصر طلایی ژانر علمی تخیلی رو دارم

ببینید توی هر نوع ادبیاتی در یک بازه زمانی خاص اون نوع ادبیات بسیار پیشرفت میکنه و نویسنده ها و مطبوعاتی رو به خودش میبینه که باعث میشن اون نوع ادبیات یا همان ژانر خودمان بسیار بین مردم دیده بشه و کلا یک برتری پیدا میکنه نسبت به بقیه ژانر ها این بازه زمانی رو به اصطلاح میگن *عصر طلایی* (حالا چه نوشته چه نانوشته) قبل از اینکه شروع کنم و بحث رو تخصصی کنم بگم که عصر طلایی در کمیک بوک ها هم دیده میشه(البته کمیک بوک ها یک سری عصر مندراوردی هم دارن مثل عصر نقره ای و برنزی و این جور حرفا) و چون بازه زمانی بین عصر نقره ای تا برنزی با عصر طلایی اول علمی تخیلی تداخل داره خیلی ها اونارو با هم اشتباه میگیرن یا یکی میدونن! بگم که اینطوری نیست! درسته که کمیک بوک ها از دل علمی تخیلی بیرون اومدن ولی اینکه خیلی ها به کمیک بوک ها میگن علمی تخیلی غلطه! کمیک بوک ها به قول معروف آش شله قلمکارن و هر نوع ژانری که بخواین از رمانتیک و وسترن تا علمی تخیلی و فانتزی توش پیدا میکنین. خب بریم سراغ بحث خودمون

اولین عصر طلایی معمولا به یک بازه زمانی بین دوران پالپ(بعدا کوتاه دربارش پست میزارم) که سال های 1920 تا 1930 رو شامل میشد و دوران موج نو علمی تخیلی یعنی سال های 1960 تا 1970 رو شامل میشه دقیق تر بگم از جولای 1939 (البته بعضی ها میگن که عصر طلایی علمی تخیلی از سال 1938 و با شروع شدن عصر طلایی ژانر *مایستری موردور* یا قتل های مرموز که همون کارگاهی و معمایی میشه شروع شده که البته این حرف زیاد درست نیست و از همون جولای 1939 شروع شده) تا سال 1946 که علمی تخیلی به سوی دیگری هدایت شد

1- از عصر طلایی هوگو گرنسبک تا عصر طلایی جان کمپبل

1-عصر طلایی هوگو گرنسبک آپریل 1926.

اگر بخوام درباره *هوگو گرنسبک* صحبت کنم به اندازه یه پست کامله ولی بدونید هوگو گرنسبک کسی بود که اولین مجله علمی تخیلی رو منتشر کرد و جایزه هوگو برای بزرگ داشت اون اهدا میشه وقتی هوگو گرنسبک *امیزینگ استوریز*(داستان های شگفت انگیز) رو منتشر کرد بسیاری از نویسندگانی مانند *اچ جی و* و *ادگارد رایس براز* که برای مجله کاملا علمی اش قلم میزدند وارد امیزینگ و دنیای علمی تخیلی شدن و کم کم علم رو با تخیل قاطی کردن و چیزی بسیار جالب و شیرین به اسم علمی تخیلی به وجود آوردن که البته هوگو اول اون رو با نام *علم تخیلی* به مردم معرفی کرد.

 

اولین شماره ی امیزینگ استوریز آپریل 1926

                                                               

 

شماره ای از امیزینگ استوریز که در آن داستان معروف

*اچ.جی.و* یعنی *جنگ دنیاها* به چاپ رسید

 


بعد از اون گرنسبک مجله های به درد نخوری مانند *جانگل استوریز*(داستان های جنگل) و مجله های داستانی آمیخته با رابطه جنسی و وسترن و این جور چیز ها رو کنار گذاشت و بازار رو با مجله های علمی تخیلی اش قبضه کرد مجله هایی که اون موقع توانست نظر اکثر مردم رو جلب کنه و اونارو نه تنها با علمی تخیلی بلکه با مطالعه کردن هم آشنا کنه یعنی کاری کرد که مردم فقط برای ع ی که روی مجله بود اون رو نخرن. مجله های جدیدی رو به بازار تزریق کرد مانند *ساینس استوریز* (داستان های علمی) *واندر استوریز* (داستان های شگفت آور) *ایر استوریز* (داستان های هوایی) و غیره که سردبیری تمام آنها به اهده هوگو گرنسبک بود. به نظر من اولین عصر طلایی متعلق بود به هوگو گرنسبک و مجله های قدیمی اش که *علم تخیلی* را به وجود آوردند و ما وجه علمی تخیلی زندگیمان را مدیون او هستیم.

 

هوگو گرنسبک درحال آزمایش اختراع خود.


 

2-عصر طلایی جان کمپبل جولای 1939

اولین عصر طلایی علمی تخیلی در آپریل 1926 شروع شد و در مارس 1938 با روی کار آمدن *جان د کمپبل* و قبضه کردن بازار توسط مجله اش *استاوندینگ استوریز* که نام آن را به *استاوندینگ ساینس فیکشن* تغییر داده تمام شد کمپبل سریعا مجله را از آن حالت بچه گانه و کمیک گونه بیرون کشید و تمام داستان های نویسنده های تازه کار و آماتور را که از قبل برای مجله قلم میزدند را رد و شروع به جمع آوری گروهی از نویسندگان کرد تا آنها را زیر پرچم استاوندینگ حمایت کند کمپبل داستان های واقع گرایانه و علمی تخیلی سخت را بیشتر میپسندید و اکشن مجله اش فقط مربوط بود به سبک *اپرای فضایی* بعضی از نویسندگانش که آن هم نباید از حدی فراتر میرفت و مجله را تبدیل میکرد به یکی از آن مجلات پالپی که بیست سی سال پیش توسط گرنسبک تاسیس شده بودند و از علم سخن کم تری به میان می آمد یکی از دلایل موفق بودن کمپبل هم پایبند نبودن به قانون نانوشته مجلات علمی تخیلی بود که میگفتند "هرچه اکشن بیشتر جذاب تر." بالاخره آنها در زمانی به وجود آمدند که تمام مردم و همینطور نویسنده ها هم توجهشان به سمت داستان های وسترن و غرب وحشی جذب شده بود اکشن میپسندیدند یعنی"نویسندگان خوششان می آمد تا درباره دوئل بر روی کره ماه بنویسند تا جست و جو برای یک منبع انرژی بی پایان." ولی معیار های کمپبل فرق میکرد و داستان هایی نظیر جنگ با عنکبوت های غولپیکر مریخ را مبتذل و از رده خارج شده میدانست و دنبال داستان هایی مانند بنیاد آسیموف میگشت تا مجله را به سطح عالی برساند در زمانی که او داشت با این طرز فکر مجله را جلو میبرد مجله هایی که گرنسبک تاسیس کرده بود همگی روبه افول بودند. سردبیرها هنوز به شعار "هرچه اکشن و تخیل بیشتر جذاب تر" پایبند بودند ولی دیگر جواب نمیداد! کمپبل روی دست گرنسبک زده بود!. کسی که تا چندی پیش برای مجله های او قلم میزد! کمپبل استعدادهایی مانند *رابرت هاینلاین* و *آیزاک آسیموف* (که هر دو از غول های علمی تخیلی هستند) و *ای ایی ون ووت* و دیگران را کشف و پرورش داد حالا او داستان هایی را دریافت میکند که میشود به آنها گفت علمی تخیلی مدرن!. حالا نوبت به آغاز عصر طلایی دوم میرسد!. روز موعد فرا میرسد جولای سال 1939 صبح زود شماره جدید استاوندینگ روی پیشخوان رومه فروشی ها قرار میگیرد! شماره ای که جلد آن را داستانی خلاقانه و زیبا نوشته *ای ایی ون ووت* تسخیر کرده یعنی داستان *نابودگر سیاه* داستانی که نقطه آغازی است برای هفت سال عصر طلایی علمی تخیلی که نویسندگانی را پرورانید که توانستند طی این هفت سال رمان ها و داستان کوتاه هایی را بنویسند که بهترین دوران شوند! از جمله داستان کوتاه *شبانگاه* اثر آیزاک آسیموف که لقب بهترین داستان کوتاه تمام ادوار را از آن خود کرد(بعدا برای دانلود قرار میگیرد) البته در شماره جولای استاوندینگ تنها نابودگر سیاه ون ووت نبود که میدرخشید بلکه داستانی خلاقانه تر از آسیموف نیز در آن شماره به چاپ رسید به نام *معیارها*(برای دانلود قرار میگیرد)که باعث به وجد آمدن طرفداران شد!

                                                              

جلد استاوندینگ شماره ی جولای سال 1939            


 

 

 


 

2-پایانی بر عصر طلایی

تاریخ گذاری پایان عصر طلایی از شروع آن دشوارتر است ولی در سال 1945 پایه های عصر طلایی و مجلات علمی تخیلی سست شده و دلیل اصلی آن جنگ بدخیم جهانی بود کمبود کاغذ و مهاجرت نویسندگان و سردبیران و خوانندگان از ترس جنگ راه بسیاری از مجلات را سد کرده بود فقط برخی از مجلات قوی توانسته بودند دوام بیاورند و دلیل اصلی آن ندادن سهمیه کاغذ به مجلات کوچک تر و ناآشنا بود تا بالاخره در سال 1946 بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی به دست آمریکا بر دنیای علمی تخیلی تاثیر فراوان گذاشت مجلات دوباره به حال اولیه بازگشتند و چندتایی مجله خوب پا به عرصه گذاشتند استاوندینگ خود را حفظ کرده بود ولی کم کم تغییراتی ایجاد میشد رابرت هاینلاین توانست مرز فروش انحصاری به مجلات تخصصی علمی تخیلی را بشکند و یکی از داستان های خود را به *ستردی ایونینگ پست* (مجله شنبه شب) بفروشد (شنبه شب یکی از با نفوذترین و بهترن مجله های چاپ داستان کوتاه و رمانه بین مردم) اینکه یکی از نویسندگان علمی تخیلی توانسته انحصار فروش و چاپ داستان به مجله های علمی تخیلی را بشکند و وارد دنیای مطبوعات بسیار معروفی مثل شنبه شب شود هم افتخار بود چون باعث میشد علمی تخیلی بین سطوح مختلف جامعه تزریق شود هم یک جورهایی ترسناک بود ترسناک به این دلیل که ممکن بود نویسندگان علمی تخیلی جوان و آماتور به سمت فروش آثار خود به مطبوعات معروف و غیر علمی تخیلی بروند! و این یعنی تمام شدن کار تمامی مجلات علمی تخیلی یا حداقل بیشتر آنها این زیاد چیز ترسناکی نیست بلکه سنت شکنیه چهل پنچاه ساله ترسناک است!.

این اتفاق هم افتاد ولی خب خیلی ها شکست خوردند و دوباره به سمت مجلات علمی تخیلی برگشتند البته پشت بند این اتفاق شرکت های بزرگ و بنگاه های نشریه به جای چاپ مجلات تصمیم به چاپ رمان نویسنده ها کردند و خب پولی که نویسنده دریافت میکرد بسیار بیشتر از پولی بود که برای چاپ همان رمان در مجلات دریافت میکرد. . پس خیلی ها به کلی بند و بستشان را که در مجلات پهن کرده بودند جمع کردند و آن ها را در بنگاه های نشریه باز کردند! کتاب های مختلف علمی تخیلی که تعدادشان زیاد بود به زیر چاپ رفتند و بازار را به کلی در دست گرفتند! البته با اینکه خیلی ها پایان عصر طلایی را 1946 میدانند بلکه خیلی ها هم معتقدند در سال 1960 پایان یافت. چگونه؟ در سال 1950 در کنار استاوندینگ زخمی و قدیمی که حالا کتاب ها جایش را گرفته اند مجله ای نوپا ظهور میکند به نام *گلکسی ساینس فیکشن* (کهکشان علمی تخیلی) که رقیبی سرسخت برای استاوندینگ حساب میشود!. آیزاک آسیموف.کلیفورد سیماک.رابرت هاینلاین.لستر دل ری.ال اسپیریگ دی کمپ و بیشتر نویسندگان عصر طلایی شروع میکنند به چاپ داستان کوتاه در گلکسی و نام آن را بالا میبرند!. آسیموف علمی مینویسد و هاینلاین ی و اجتماعی مردم دیگر به سمت موج نوعی از علمی تخیلی سوق پیدا کرده اند! آنها داستان های گلکسی و *د مگزین اف فنتسی اند ساینس فیکشن*(مجله علمی تخیلی و فانتزی) *ایف*(مجله اگر) را میپسندند حالا دوران پادشاهی افسانه ای کمپبل که زمانی هرچه داستان علمی تخیلی بود نویسندگان او مینگاشتند و بازار در دست استاوندینگ ساینس فیکشن بود تمام شده است! همانطور که در پایان عصر طلایی اول انحصار علمی تخیلی از دست هوگو گرنسبک درآمد!. حالا دیگر علمی تخیلی در دست *اچ.ال گولد* سردبیر گلکسی است! در سال 1960 طاقت استاوندینگ طاق شد و نام آن به *آنالوگ ساینس فیکشن اند فکت* (علمی تخیلی و واقعیت آنالوگ) تغییر یافت! و رسما عصر طلایی پایان یافت!

 

اولین شماره مجله گلکسی ساینس فیکشن نوامبر 1950     اچ.ال.گولد نویسنده و سردبیر گلکسی

3-آیا عصر طلایی یک دروغ بوده؟

به عنوان آخرین سخن میخوام اظهارات یکی از نویسندگان برجسته علمی تخیلی یعنی رابرت سیلوربرگ(کسی که بهترین داستان کوتاه جهان را تبدیل به کتاب کرد) در رابطه با عصر طلایی باز گو کنم

رابرت سیلوربرگ در مقاله ای که در سال 2010 مینوشت اظهار داشت که عصر طلایی واقعی برای ژانر علمی تخیلی در ده پنجاه شروع شد و عصر طلایی ده چهل یک نوع طلوع دروغین برای علمی تخیلی بود زیرا اساسا هیچ کتابی برای ژانر علمی تخیلی چاپ نشده بود و مخاطبین فقط از چندتا از مطبوعات کوچک و مطابق با علاقه خود پشتیبانی میکردند در ده پنجاه طغیان تماشایی کتاب ها و رمان ها باعث به رسمیت شناختن علمی تخیلی بین تمام مردم شد و از تمام دستاوردهای عصر طلایی جان کمپبل فراتر رفت!.

 

البته منم تا حدودی با این حرف موافقم چون هم به عصر طلایی کمپبل اعتقاد دارم (به نظرم صرفا چاپ کتاب به رسمیت شناختن یک ژانر نیست) و هم به این حرف سیلوربرگ که ده پنجاه طغیان کتاب ها و رمان ها بوده!. و به نظرم ده پنجاه تا هفتاد رو که کاملا دیگه تلوزیون جای این جور چیز ها رو گرفت میشود به عنوان عصر طلایی سوم شناخت!.

 

 

 

 

 

 


درود!

وب سایت علمی تخیلی *گلکسی ساینس فیکشن* به عنوان یک وب سایت تخصصی از هیچ منبعی به غیر از منابعی مانند ویکی پدیا نسخه انگلیسی و یا وب سایت های معروف علمی تخیلی کپی برداری نمیکند و در صورت انجام دادن این کار منبع ذکر میشود تمامی مقاله ها دست نوشته هستند و یا ترجمه کامل. استفاده از مطالب سایت و تکثیر آنها در صورت دیده شدن پیگرد قانونی خواهد داشت(مگر با ذکر منبع).

البته کسانی که زیر پرچم علمی تخیلی هستند از این کار ها هم بدورند مگر اینکه طرفدار ژانری مثل فانتزی باشندsmiley(الکی)

امیدوارم لحظات خوبی رو در سایت داشته باشید.


درود!

خب الان حالتون چطوره؟ اگر خوبید که شکر خدا اگر هم نه که الان میخوام یه کتاب بسیار زیبا و فلسفی از آرتور سی کلارک بزارم *پایان طفولیت* یا پایان کودکی به جرعت میتونم بگم یکی از آثار زیبا و دلنشین کلارک که توش موجودات فضایی رو جوری نشون میده که هیچ کس انتظارشو نداره!

 

1-معرفی کتاب.

داستان بسیار زیبای پایان طفولیت نوشته آرتور سی کلارک یکی از سه غول برتر ادبیات علمی تخیلی اولین بار به شکل داستانی کوتاه به نام *فرشته نگهبان* نوشته شد گفته میشه داستان فرشته نگهبان با کمک و الهام کلارک از *John W. Campbell* جان د. کمپبل نوشته شده کلارک بعد از خواندن داستان *ماشینی قدرتمند* یا ماشین کشتار قدرتمند از کمپبل شوقی در وجودش برای نوشتن آغاز شد او از تصویر ذهنی که کمپبل از فضایی های شیطانی که قیافه اشان مانند اساطیر شیطان صفت مردم بود خوشش آمد و قلم فرشته نگهبان را زد.

 

کمپبل درحال خواندن *مجله آنالوگ* که خود سردبیر آن است

 

آرتور سی کلارک در جوانی که شباهت زیادی به جان کمپبل دارد.

 

کلارک داستان را در جولای 1946 نوشت ولی به علت های بسیار از جمله قبول شدن او در دانشگاه سلطنتی بریتانیا و خواندن درس های سنگین ریاضی و فیزیک و بعد از آن در آمدن به پست سردبیری در یک نشریه علمی تا سال 1950 داستان دست نخورده در کشوی میزش خاک میخورد. تا اینکه بالاخره برای انتشار آن اقدام کرد و در ماه آپریل به کوشش خود کمپبل و بازنویسی داستان توسط *James Blish* جیمز بلیش(بعدا درباره جیمز بلیش پست میزارم) داستان منتشر شد. نسخه بلیش در مجله *فیموس فنتستیک مایستریز* (راز های شگفت انگیز و معروف) به چاپ رسید و کلارک چندی بعد در زمستان 1950 داستان نسخه اصلی بدون تصرف جیمز بلیش رو گسترش داد و در آن سفینه های فضایی ها را با الهام از زپلین(در اینترنت سرچ شود) کشید و یک رمان کوتاه با نام *زمین و اربابان* نوشت و آن را به مجله *نیو وورلدز* (دنیا های جدید) فروخت و چند ماه بعد مجله آن را چاپ کرد.

 

تصویری که کلارک با الهام از آن سفینه ها را خلق کرد

 

جلد مجله *فیموس فنتس* مربوط به آپریل سال 1950 که فرشته نگهبان در آن منتشر شد. نکته:جلد مربوط به داستان کلارک نیست

 

جلد مجله *نیو وورلدز* که داستان زمین و اربابان در آن به چاپ رسید.

بعد از آن خیال نوشتن کلارک را رها کرد و او با خیال راحت به بقیه کارهایش رسیدگی کرد(منظور از کار نوشته های غیر علمی تخیلی او است) تا اینکه در سال 1951 یکی از کتاب های علمی او درباره اکتشافات فضایی بسیار مورد تقدیر قرار گرفت(او پیشگویی هایی درباره اکتشافات فضایی کرده بود که بعضی از آن ها هم به وقوع پیوستند) و دوباره شوق نوشتن و اتمام کار زمین و اربابان تمام وجود او را دربر گرفت و او به نوشتن دوباره روی آورد و از فوریه سال 1952 تا ژوئن سال 1953 بر روی زمین و اربابان کار کرد و رمانی جدید متولد شد با نام *پایان طفولیت* انتشاراتی *Ballantine Books* درخواست چاپ آن را داشت ولی کلارک صبر کرد به جاهای مختلفی سفر کرد تا بالاخره در آتلانتا توانست از بین دو پایان متفاوتی که برای داستانش نوشته بود یکی را انتخب کند گسترشش دهد. بالاخره بعد از دو تا از رمان های بسیار محبوب کلارک رمان سوم هم که پایان طفولیت نام داشت چاپ شد و جایگاه او را تثبیت کرد و این کتاب هم که بسیار کتاب معروفی هستش دیگه. بعد از این انتشاراتی بالانتین به کلارک گفت که حاضر است تمام نوشته های او را بخرد!.

 

جلد کتاب پایان طفولیت

 

این کتاب با نام پایان طفولیت توسط جناب آقای رسول وطن دوست در سال 63 ترجمه و توسط انتشاراتی سپهر به مرحله نشر رسیده است که هم اکنون بعد از دو بخش *داستان کتاب* و *اقتباس ها و بازتاب ها* آن را برای دانلود در اختیارتان قرار میدهم.

ترجمه کتاب


 

2-داستان کتاب.

داستان کتاب پایان طفولیت بسیار فلسفی و اجتماعی است و علاوه بر وجه علمی تخیلی وجه فلسفی و تحلیل و بررسی انسان های دور از اجتماع را هم بررسی میکند و شما عاشقانه کتاب را مطالعه میکنید داستان کتاب از جایی شروع میشود که در دوران مسابقات فضایی بین روسیه و آمریکا سفینه های بزرگی از دنیا های خارجی بر روی آسمان شهر های مهم و ضروری زمین سایه می اندازند و آتش مسابقه فضایی را خاموش میکنند و صلح و رفاه و آرامش را برای مردم زمین به ارمغان می آورند ولی آنها از نشان دادن چهره خود پرهیز میکنند. آنها انقدر به تکنولوژی پیشرفته ای دسترسی دارند که در نظر مردم آنها جادوگرند!. البته رفتار آنها بسیار عجیب است و ندیدن چهره فضایی ها عجیب تر و اینکه هنوز مقصود اصلی آنها مشخص نیست.

3-بازتاب ها و اقتباس ها.

این کتاب آنقدر معروف و محبوب است که در ماه اول انتشار آن تمام دویصد و ده هزار کپی آن فروخته شد و نیویورک تایمز و لس آنجلس تایمز از آن تقدیر های بسیار کردند و آن را بهترین کتاب علمی تخیلی نامیدند!

این کتاب به بالاتر رفتن سطح خواننده های علمی تخیلی کمک های فراوانی کرد و خوانندگان زیادی از روی آن الهام گرفتند و بعضی هم با اسم پایان طفولیت آهنگ هایی خواندند و مینی سریالی هم در آمریکا از روی آن ساخته شده(همان کتاب را بخوانید بهتر است).

 

4-دانلود کتاب

شما عزیزان میتوانید از لینک زیر اقدام به دانلود این کتاب کنید.

دریافت
حجم: 3.23 مگابایت
توضیحات: کتاب پایان طفولیت از آرتور سی کلارک
 

 

 

 

 


درود!

پست امروزم در رابطه با ربات معروف *د مگزین اف.* یا به اختصار *F&SF* هستش. اگر تا حالا برای ایده گرفتن از مجله ها برای داستانتون یا اصلا برای خوندن داستان های علمی تخیلی به مجله ها سر زده باشید و اون هارو مطالعه کرده باشید متوجه میشید که علاوه بر سردبیر ادبی. مجله یه سردبیر هنری هم داره که زیادی تو چشم نیست و بیشتر بین *علمی تخیلی کشان*(منظور از علمی تخیلی کشان کسانی است که نقاشی های علمی تخیلی میکشند) معروف است! و نقاشی نقاش ها را برای داستان های مجله انتخاب میکند(همانطور که سردبیر ادبی داستان ها را انتخاب میکند) معروف است.

معمولا جلد مجله را خود سردبیر هنری نقاشی میکند! حالا بریم سراغ قضیه اصلی.

زمانی که مجله *د مگزین اف* انتشارش شروع شد (سال 1949) سردبیر ادبی قوی برای آن انتخاب شده بود یعنی *Charles Coleman* او کارش را بلد بود و مجله را از نظر سطح ادبی بالا کشید ولی با وجود مجله های قوی و بسیار محبوبی مانند *استاوندینگ ساینس فیکشن* و *امیزینگ استوریز*(محبوبیت امیزینگ فقط برای این بود که اولین مجله علمی تخیلی تاریخ بوده است وگرنه فقط نویسنده های اماتور به آن داستان میفروختند)

جایی برای *F&SF* در دنیای مجلات نمیماند و اگر میخواست خود را بالا بکشد چند سالی(مانند تمامی مجلات) طول میکشید

ولی با تمام شدن دوران سردبیری چار کلمن و عوض شدن های متعدد سردبیرهای ادبی بین 1949 تا 1955 *Mel Hunter* مل هانتر هم جای خود را در مجله پیدا کرد و بر صندلی سردبیر هنری مجله فانتزی و علمی تخیلی تکیه زد.

او هنرمندی باوقار و چیره دست بود که با نویسندگان بزرگی از جمله آیزاک آسیموف و رابرت هاینلاین کار کرده بود و بالاخره به پست شریف سردبیری(به قول آیزاک آسیموف) نایل شده بود!. بالاخره در جولای 1955 ایده ای به ذهن او خطور کرد که باعث شد هم جایزه هوگو برای بهترین هنرمند را ببرد هم مجله را خیلی معروف کند! او در جوئن سال 1955 با سردبیر ادبی جلسه ای گذاشت و ایده ای که در ذهنش پرسه میزد را برای او شرح داد ایده رباتی فضایی که بعد از نابودی بشر و حیات بر روی زمین به آنجا تبعید میشود و با کندن چاله ای در زمین قصد خوابیدن در آن را دارد تا از کار بیوفتند ولی کارتنی پیدا میکند از مجله ها و کتابچه هایی که زندگی انسان را به طور کامل شرح میدهد و او شروع میکند به زندگی مانند یک انسان و تمام مجله ها را میخواند و آن کارها را میکند

سردبیر ادبی با او موافقت میکند و مل هانتر شروع میکند کشیدن ربات و مجله هایش. او برای اولین یک داستان کامل و با محتوا را روی جلد مجله پیاده میکند و باعث معروف شدن و فروش بیشتر مجله میشود.

خب حالا چندتا از عکس های این ربات معروف رو براتون گذاشتم

 

 

مل هانتر در کنار یکی از آثار غیر علمی تخیلی اش.

 

ربات هانتر درحال مطالعه مجلات انسانی.

 

 

طرحی از ربات هانتر کشیده شده توسط مل هانتر برای تبلیغ مجله

 

ربات هانتر درحال بازی کردن گلف.(خودم به شخصه این طرحشو خیلی دوست دارم)

 

ربات هانتر درحال ترسیم و تفکر درباره یک دنیای جدید انسانی


 

ربات هانتر به آرزوی خود میرسد و دنیای انسانی جدیدی در زمین ایجاد میکند!.

 

با انتشار این سلسه داستان ها بر روی جلد مجله برای اولین بار داستانی مصور از این ربات توسط یکی از سردبیران بعدی مجله به نام*Edward L. Ferman* ادوارد.ال.فرمن تدوین شد

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها